مخلوق حاصل وحدت اجزای درونیش است که ثمره آن توحیدی شدن مخلوق است/ با توحیدی شدن اجزای مخلوق - مخلوق پدید میاید/ برای وحدت اجزای درونی مخلوق حرکت بسوی توحیدی شدن مخلوق لازم است / یعنی اجزای درونی مخلوق تا به صلح درونی و همزیستی درونی و حیات سالم درونی نرسند مخلوق پدید نمیاید / حرکت اجزای درونی مخلوق بسوی صلح درونی همزیستی درونی و حیات سالم درونی موجب پدید آمدن توحید درونی بین اجزای درونی شده و مخلوق پدید میاید / و این نظم درونی تنها با حرکت اجزای برای صلح درونی همزیستی درونی و حیات سالم درونی میسر است / بنابراین بعثت درونی اجزای یک مخلوق یعنی حرکت بسوی یک نظم و ترتیب درونی اجزای آن مخلوق/ و بدون این نظم درونی که عامل آن حرکت اجزاست پدید آمدن مخلوق محال است/ پس حرکت عامل نظم درونی اجزای درونی مخلوق است برای موجود شدن / حرکت اجزای درونی برای وحدت درونی جز با بعثت درونی اجزا یا نظم و ترتیب یافتن درونی و امامت درونی اجزا یا رهبری واحد درونی اجزا و عدالت درونی اجزا یا تعادل و توازون درونی اجزا و معاد درونی یا هدف تکاملی اجزا آن ناممکن است/ و برای این وحدت لازم است اجزای درونی حرکت بسوی نظم درونی رهبری واحد درونی تعادل درونی و معاد درونی نمایند تا مخلوق پدید آید/ این حرکت درونی برای وحدت اجزای درونی صلح درونی همزیستی درونی و حیات سالم درونی را بین اجزای موجب است اینجاست که مخلوق پدیدار میشود / بنابراین برای وحدت اجزای یک مخلوق حرکت اجزای درونی برای صلح درونی همزیستی درونی و حیات سالم درونی لازم است /
هیچ مخلوقی را نمیتوان نام برد که وجودش از وحدت اجزا یش نباشد / اگر وحدت اجزا نبود مخلوقی هم نبود/ این مهم رکن اساسی و بنیادی در پیدایش مخلوقات هستی است / اتم و ذرات بنیادی حیات وحدت اجزای دارند / نمیتوان چیزی جز این تصور کرد/ و ثمره وحدت اجزای مخلوقات توحید است / وقتی در بین اجزای مخلوق صلح و همزیستی و حیات سالم پدید میاید وحدت رخ میدهد و ثمره این وحدت اجزای توحید است که مخلوق را متولد میکند / این سیرتکوینی خلق مخلوق است/ برای همین توحید فونداسیون خلقت است/ توحیدی بودن مخلوق تجلی و بروز صفت خالق است برای شناخت خالق نه نیاز او به مخلوق/ و این فهم بنیادی از خلقت است/ نور خورشید تجلی صفت خورشید است برای شناخت خورشید نه نیاز خورشید به نور/ دین علم آفرینش است و علم آفرینش فهم توحیدی بودن آفرینش است / برای فهم دین میباید به فهم توحیدی بودن آفرینش دست یافت / اگر به فهم بنیادی توحیدی بودن آفرینش برسیم به فهم دین رسیدیم / برای رسیدن به فهم توحیدی بودن آفرینش میباید به فهم بعثت امامت عدالت و معاد برسیم/ توحیدی بودن مخلوق فونداسیون خلقت و بعثت امامت عدالت و معاد مخلوق ستون های قرار گرفته بر فونداسیون توحیدند/ وقتی بعثت یا نظم درونی و امامت یا رهبری درونی و عدالت یا تعادل و توازون درونی و معاد یا هدف تکاملی نهایی درونی اجزای مخلوق برای صلح و همزیستی و حیات سالم درونی شکل میگیرد وحدت اجزای درونی رخ میدهد و توحید اجزا اتفاق میافتد و مخلوق توحیدی متولد میشود / این علم آفرینش است که تکوینی است / در علم تشریعی دین که همان شریعت دین است انسان از روی دانایی و تحقیق و بدون جبر با انتخاب احکام و قوانین شریعت دین صلح و همزیستی و حیات سالم را با پیروی از علم بروز شریعت دین انتخاب میکند تا در مسیر دین قرار گیرد /