خداوند موجود است و وجود دارد اما از جنس پدیده های هستی نیست / پدیده های هستی موجودند و نسبی اند لذا آفریننده ای دارند / خداوند هم موجود است اما مطلق است و مطلق آفریننده ندارد چرا که احد است و همانندی ندارد /بنابراین هر پدیده ای آفریننده ای دارد / لذا اینکه گفته شود هر موجودی آفریننده ای دارد و آفریننده خدا کیست جمله ای نادرست است چرا که موجود دوگونه است یا نسبی است که شامل پدیده های هستی میشود و آفریننده ای دارد و یا مطلق و احد است که خالق پدیده های هستی است/
دین علم آفرینش هستی است یعنی هر پدیده ای دین دارد و از دین بوجود آمده است / لذا دین علم آفرینش است / هیچ انسانی علم آفرینش را نمیداند و در واقع خداوند هرگز علم آفرینش یا دین را به بشری آموزش و تعلیم نداده است بلکه شریعت یا قوانین و احکام دین را برای رسیدن به دین در مسیر تکاملی انسان به او یاد داد / دین سیستمی است که هستی را بنا نموده است و علم مطلق آن نزد خالق است انسان با فراگیری شریعت دین مسیر رسیدن به علم آفرینش را میابد که تدریجی است /لذا خالق دین یا علم آفرینش را به بشر نیاموخت بلکه یافتن علوم هستی با خود بشر است / دین علم است و علم دین دارد / خود علم از دین بوجود آمده است/ و شناخت دین از علم میگذرد/هر قانونی که حق است علم است / لذا هر قانون علمی در هر زمینه ای دین دارد / شریعت دین یا احکام دین حق اند لذا علمی اند و از علم پیروی میکنند این احکام دین قابلیت بروز شدن دارند چرا که علم تکاملی است / در واقع شناخت شریعت دین این را میرساند که سعادت بشر در پیروی از علم است ( آیه 36 سوره اسرا ) / و این استارت شناخت همه علوم است / لذا بشر همواره بدنبال علم آفرینش است و این مسیر تکاملی را طی میکند / نتیجه اینکه خالق هستی به بشر شریعت دین را آموخت تا مسیر رسیدن به دین یا علم آفرینش را تکاملی طی کند /