بدن انسان سلول به سلولش توحیدی اند یعنی اجزای درونی سلولی وحدت دارند و ثمره این وحدت توحید است/ سلولی که توحیددارد ستایش میکند خالق یکتا را و حق حیات دارد / شکنجه بدنی و آزار های بدنی یک انسان شکنجه و آزار سلولهاست که توحیدی اند/ سلول های بدن انسان توحید دارند لذا بدن که متشکل از سلولهاست نیز توحیدیست/ سلول های عصبی خود نیز توحیدی اند که پیام درد سلولی را به مغز مخابره میکنند/ لذا فردی که انسانی را شکنجه میدهد در واقع بدن و سلول های او را شکنجه میدهد که توحید دارند و خالق را ستایش میکنند/ و هر عاملی که صلح و حیات سالم سلولی را بهم بزند حرام است/ شکنجه بدنی انسان صلح و حیات سالم سلولی را از بین میبرد و نابودی سهوی و عمدی توحید سلولی که منجر به سلب حق حیات سلول است حرام است/ شکنجه سلب حق حیات سلول های محل شکنجه است و سلب حق حیات سهوی و عمدی سلب اجباری توحید است و این حرام است/ نه خود انسان مالکیتی بر بدن خود دارد و نه دیگری/ شکنجه گران باید بدانند که انجام این عمل ضمان های سنگینی دارد که پاسخ به آن غیر ممکن است/هیچ فردی حق ندارد سهوا و عمدا با شکنجه بدنی دیکری به مقصد خود برسد/ هر گناهی مجازاتی معین دارد اما شکنجه مجازات گناه نیست/
هر پدیده ای در هستی که موجود شده و میشود ابتدا اجزای درونیش توحیدی میشودیعنی وحدت اجزای درونی رخ میدهد این شرط لازم است و بدون آن موجودیتی نیست/ گسست و شکافت در وحدت درونی اجزای پدیده ها موجب ویرانی و انهدام آن میگردد/ که گاه این گسست و ویرانی ابعاد ویرانگری را موجب است مانند بمب اتمی /هر عملی که انسان فاعل آن باشد که موجب گسست و ویرانی پدیده های موجود در هستی برای نیات باطل باشد حرام تلقی میشود / انسان حق ندارد که به عمد وحدت اجزای درونی پدیده های هستی را برای رسیدن به مقاصد باطل بر هم زند/ فردی که سیگار میکشد به عمد سلول های ریه خود را نابود میکند و حق حیات آن سلولها را از بین میبرد و ضامن آن سلولهاست / انسان حق ندارد حق حیات یک سلول را هم بگیرد / سلول های بدن انسان امانت انسانند و انسان مالکیتی بر آنان ندارد / سلول های بدن انسان موجودیتی تکوینی دارند یعنی ابتدا به وحدت اجزای درونی رسیدند و سپس حق حیات یافتند و موجودیت پیدا کردند لذا توحیدی اند و پدیده ای که توحیدی شد اقرار بر یگانگی خالق دارد/ حال سلولی که توحید دارد و انسانی که آنرا عمدا نابود میکند و حق حیات سالم را از او میگیرد به نماز و ضروریات شریعت دین مبادرت میکند و تصور میکند که هم میتواند حق حیاتی را عمدا بگیرد و هم ضروریات شریعت دین را مجری باشد و این تصوری باطل است/ انجام ضروریات شریعت دین همراه با نابود کردن حق حیات سلولی و پدیده های هستی که توحیدی اند عملی بیفایده است که هیچ سودی ندارد که موجب ضمان است / انسانی که سیگار میکشد و ضروریات شریعت دین را مجری هم هست چنین است/ تخریب محیط زیست انسانی حیوانی و گیاهی - گرفتن عمدی و سهوی حق حیات پدیده های هستی و سپس به نماز ایستادن و ضروریات شریعت دین را انجام دادن- توحید و اقرار به یگانگی خالق یکتا نیست/ نمیتوان توحید پدیده ای را سهوا و عمدا از بین برد و خود اظهار توحید کرد /
بهائیان در پیروی از بهاالله عقیده دارند که محمد ص خاتم النبیین است نه خاتم رسالت و دیانت بهایی را ادامه رسالت میدانند که شریعت جدید دارد/ پیامبران الهی یا رسالتی داشتند وحامل شریعت زمانه بودند و نبی پس از آنها می آمده که مروج آن شریعت بودند یا هم رسالت داشته و حامل شریعت زمانه خود بوده و هم نبی بودند مانند محمد ص / اما در مورد دیانت بهایی باید گفت که اولا دین واحد است و مبدع آن خالق است بنابراین چیزی بنام دین موسی دین عیسی دین محمد و دیانت بهایی مطلقا نداریم و موسی و عیسی و محمد ص حامل شریعت زمانه بودند نه دین پس اینکه تصور شود که بهاالله دین جدیدی آورده است باطل است / دوما اگر بهاالله حامل شریعت زمانه بوده نبی او کدام پیامبر بوده است؟/ با توجه به این که خاتم النبیین محمد ص بوده بهاالله نه خود نبی شریعت خود است و نه نبی پس از او برای ترویج شریعتش آمده است/لذا دیانت بهایی به دو دلیل ذکر شده باطل است /
هر پدیده ای که موجود است توحیدی است انسان حیوانات گیاهان جامدات مایعات گازها اتم ها علوم کهکشانها دنیای کوانتومی دتیای برزخی فرشتگان جهنم بهشت ابلیس روح جن و سایه ها و هر آنچه که در عوالم موجود شده است و میشود توحیدی است/ تا پدیده ای توحیدی نشود موجود نمیشود/ موجود شدن تکوینی است و تکوین جز با توحیدی شدن میسر نمیشود / و توحیدی شدن موجود وحدت مجموعه اجزاست / ابلیس وجودش توحیدی است یعنی اجزای وجودیش وحدت یافتند و موجودیت پیدا کرده است این وحدت اجزای او توحید است/ اما به دلیل اختیار و عقلی که دارد در روابطش با انسان شرارت را انتخاب کرده است / لذا رفتار و پندار و کردارش غیر توحیدی است/ انسانها هم میتوانند همینگونه باشند / انسان بدن و جسمی توحیدی دارد یعنی جسمش از وحدت اجزا موجود شده است و توحیدی است اما اگر در روابطش با سایر انسانها شرارت کند این رفتار و پندار و کردار های او غیر توحیدی میشود / حکومت علم است پس این علم توحیدی است/ اقتصاد در حکومت علم است پس توحیدی است/ سیاست علم است پس توحیدی است/ اما حکومت و اقتصاد و سیاست وقتی در جهت شرارت قرار گیرد غیر توحیدی میشود و انسان با اختیار میتواند بدین سوی رود/ وظیفه حاکمان ایجاد صلح و حیات سالم برای مردم است و این ممکن نمیشود جز با اجرای سیاست و حکومت و اقتصاد توحیدی / سیاست و اقتصاد و حکومتی که توحیدی شد حیات سالم با صلح حاکم میشود / در کشوری که معیشت ناسالم و اقتصاد ناسالم وجود دارد دین تشریعی هم وجود ندارد / انسان دین تکوینی دارد اما برای ادامه حیات سالم با صلح نیاز به دین تشریعی هم دارد و دین تشریعی مشروط بر حکومتی توحیدی سیاست توحیدی و اقتصاد توحیدی است/ تصور اینکه ضروریات شریعت دین را مجری باشیم اما معیشتی ناسالم داشته باشیم و اقتصادی غیر توحیدی همان حق نشان دادن باطل است که ابلیس در پس آنست/
همه پدیده های هستی برای موجود بودن باید توحیدی باشند این جزو لاینفک پدیده هاست / اقتصاد علم است و علم پدیده لذا هر علمی برای بودن در هستی ابتدا توحیدی شده است وگرنه وجود نداشت/ هستی برای بودن توحیدی شد / انسان تمایل دارد از علم پیروی کند تا حیاتش سالم گردد/ یکی از ارکان حیات سالم داشتن اقتصاد سالم داشتن است / هیچ کس نمیتواند ادعا کند که حیات سالمی در اقتصادی ناسالم دارد / بنابراین دین تشریعی داشتن یا اسلام تشریعی داشتن در گرو اقتصاد سالم است / اسلام تشریعی منهای اقتصادسالم سخن پوچیست و گمراهیست/ مومن مسلمانی که در یک اقتصاد ناسالم زندگی میکند در واقع به حیات ناسالم دامن میزند و این زندگی نیست بلکه سرانجامی تاریک دارد/ پیروان محمد ص بدانند که مومن مسلمان بودن به نماز خواندن و روزه گرفتن و ..... تنها نیست بلکه اگر معیشت ناسالم بود حیات ناسالم است و در حیات ناسالم نماز و روزه و ..... چه سودی دارد ؟ / دین و اسلام همه ابعاد حیات را سالم بوجود آورد حال اگر انسان در تشریع آن یکی یا چند مورد از حیات را ناسالم کرد همه را ناسالم میکند / اسلام و دین تشریعی منهای اقتصاد سالم اسلام و دین تشریعی ابلیس ساخته است/
دین سامانه و سیستم هستی ساز است / همه پدیده های هستی از دین بوجود آمدند لذا دین در هستی عام است و دارای اصول / اصول دین توحید بعثت امامت عدالت و معاد است که در همه پدیده های هستی وجود دارد / بنابراین دین واحد است و چیزی بنام ادیان نداریم/ اگر چیزی را برابر دین بنامیم باید دارای دو ویژگی بنیادی باشد اول اینکه عام باشد در هستی و دوم اصول داشته باشد و اگر یکی از ایندو را نداشته باشد دین نیست/ بنابراین نمیتوانیم بگوییم دین بودا یا دین موسی یا دین عیسی یا دین محمد / مبدع دین تنها خالق است و لاغیر/ در آیه 30 سوره روم به این موضوع مهم اشاره شده که انسان و همه پدیده های هستی از دین که از فطرت خالق است آفریده شده اند/ پیامبران آورنده شریعت و مبلغ آن بوده اند نمیتوان گفت دین موسی یا دین عیسی یا دین محمد / همه پیامبران دین واحدی داشتند و آن پیروی از صلح و حیات سالم بوده است چرا که پیروی از صلح و حیات سالم فرمان خدا و تسلیم به اوست و این همان اسلام تشریعی است / نه موسی دینی آورد نه عیسی و نه محمد ص و نه بودا / هم موسی و هم عیسی و هم محمد و هم بودا از دین بوجود آمدند / هستی از دین پدید آمده است / چرا؟/ چون همه پدیده های هستی برای وجود داشتن ابتدا باید به وحدت اجزای درونی برسند و لازمه وحدت درونی اجزا اینست که بین اجزای درونی پدیده ها صلح همزیستی و حیات سالم ایجاد گردد وفتی چنین اتفاقی افتاد وحدت اجزای درونی رخ میدهد ثمره این وحدت درونی توحید است و با توحیدی شدن پدیده موجود میگردد/ این اساس و بنیاد موجود شدن است / فرآبند توحیدی شدن پدیده های هستی را برای موجود شدن دین تکوینی پدیده ها میگویند /
بنا بر نظریه غالب هستی از بیگ بنگی بزرگی آغاز شد / این مدل توصیف میکند که چگونه جهان از یک وضعیت نخستین با دما و چگالی بسیار زیاد در گذر زمان انبساط یافتهاست/ بنابراین یک دوره فرگشتی را میتوان مشاهده کرد از ابتدایی ترین لحظه هستی تا کنون / آن ذره نخستین در فرآیند بیگ بنگ ذره ای بوده از وحدت اجزایی خود یعنی ذره ای با جرم فراوان و چگالی زیاد و دمای بالا که هر یک دارای وحدت اجزایی خود است/ لذا ذره نخستین در طی فرآیند وحدت اجزای برای پدید آمدن و شروع فرآیند های بعدی به توحید رسیده است / بدون به توحید رسیدن آن ذره نخستین امکان وجود آن ذره نخستین نبوده است / لذا با توحیدی شدن آن ذره نخستین فرآیند بیگ بنگ آغاز گردید/ در طی وحدت اجزای آن ذره نخستین اجزای آن ذره به صلح درونی همزیستی درونی و حیات سالم درونی رسیده اند و بدین صورت آن ذره پدیدار گردید/ و رسیدن هر موجودی به صلح درونی همزیستی درونی و حیات سالم درونی رسیدن به وحدت و توحید درونی که اقرار آن موجود به یگانگی خالق است میباشد / این فرآیند سیر تکوینی بوجود آمدن آن ذره نخستین قبل از بیگ بنگ بوده است / هر موجودی هنگامیکه در فرآیند وحدت اجزا به صلح درونی همزیستی درونی و حیات سالم درونی در گذر زمان میرسد پدید میاید چرا که وحدت اجزای درونی با صلح درونی همزیستی درونی و حیات سالم درونی اسلام است/ لذا هر موجودی هنگامی پدید میاید که اسلام در آن تکوین گردد/ این فرآیند پدید آمدن موجود را دین یا اسلام تکوینی در موجود میگویند / همه پدیده های هستی با رسیدن به دین و اسلام درونی بوجود آمدند بنابراین همه پدیده های هستی اسلام و دین تکوینی دارند / ذره نخستین قبل از بیگ بنگ هم از همین مدل پیروی کرده است و پس از اسلام تکوینی آوردن پدید آمد و سپس بیگ بنگ آغاز گردید/ لذا به این واقعیت میرسیم که هستی از توحیدی شدن اجزای خود آغاز شد و اسلام و دین در ذره نخستین بوده تا آن ذره فرآیند های بعدی را آغاز کند/
مخلوق حاصل وحدت اجزای درونیش است که ثمره آن توحیدی شدن مخلوق است/ با توحیدی شدن اجزای مخلوق - مخلوق پدید میاید/ برای وحدت اجزای درونی مخلوق حرکت بسوی توحیدی شدن مخلوق لازم است / یعنی اجزای درونی مخلوق تا به صلح درونی و همزیستی درونی و حیات سالم درونی نرسند مخلوق پدید نمیاید / حرکت اجزای درونی مخلوق بسوی صلح درونی همزیستی درونی و حیات سالم درونی موجب پدید آمدن توحید درونی بین اجزای درونی شده و مخلوق پدید میاید / و این نظم درونی تنها با حرکت اجزای برای صلح درونی همزیستی درونی و حیات سالم درونی میسر است / بنابراین بعثت درونی اجزای یک مخلوق یعنی حرکت بسوی یک نظم و ترتیب درونی اجزای آن مخلوق/ و بدون این نظم درونی که عامل آن حرکت اجزاست پدید آمدن مخلوق محال است/ پس حرکت عامل نظم درونی اجزای درونی مخلوق است برای موجود شدن / حرکت اجزای درونی برای وحدت درونی جز با بعثت درونی اجزا یا نظم و ترتیب یافتن درونی و امامت درونی اجزا یا رهبری واحد درونی اجزا و عدالت درونی اجزا یا تعادل و توازون درونی اجزا و معاد درونی یا هدف تکاملی اجزا آن ناممکن است/ و برای این وحدت لازم است اجزای درونی حرکت بسوی نظم درونی رهبری واحد درونی تعادل درونی و معاد درونی نمایند تا مخلوق پدید آید/ این حرکت درونی برای وحدت اجزای درونی صلح درونی همزیستی درونی و حیات سالم درونی را بین اجزای موجب است اینجاست که مخلوق پدیدار میشود / بنابراین برای وحدت اجزای یک مخلوق حرکت اجزای درونی برای صلح درونی همزیستی درونی و حیات سالم درونی لازم است /
هیچ مخلوقی را نمیتوان نام برد که وجودش از وحدت اجزا یش نباشد / اگر وحدت اجزا نبود مخلوقی هم نبود/ این مهم رکن اساسی و بنیادی در پیدایش مخلوقات هستی است / اتم و ذرات بنیادی حیات وحدت اجزای دارند / نمیتوان چیزی جز این تصور کرد/ و ثمره وحدت اجزای مخلوقات توحید است / وقتی در بین اجزای مخلوق صلح و همزیستی و حیات سالم پدید میاید وحدت رخ میدهد و ثمره این وحدت اجزای توحید است که مخلوق را متولد میکند / این سیرتکوینی خلق مخلوق است/ برای همین توحید فونداسیون خلقت است/ توحیدی بودن مخلوق تجلی و بروز صفت خالق است برای شناخت خالق نه نیاز او به مخلوق/ و این فهم بنیادی از خلقت است/ نور خورشید تجلی صفت خورشید است برای شناخت خورشید نه نیاز خورشید به نور/ دین علم آفرینش است و علم آفرینش فهم توحیدی بودن آفرینش است / برای فهم دین میباید به فهم توحیدی بودن آفرینش دست یافت / اگر به فهم بنیادی توحیدی بودن آفرینش برسیم به فهم دین رسیدیم / برای رسیدن به فهم توحیدی بودن آفرینش میباید به فهم بعثت امامت عدالت و معاد برسیم/ توحیدی بودن مخلوق فونداسیون خلقت و بعثت امامت عدالت و معاد مخلوق ستون های قرار گرفته بر فونداسیون توحیدند/ وقتی بعثت یا نظم درونی و امامت یا رهبری درونی و عدالت یا تعادل و توازون درونی و معاد یا هدف تکاملی نهایی درونی اجزای مخلوق برای صلح و همزیستی و حیات سالم درونی شکل میگیرد وحدت اجزای درونی رخ میدهد و توحید اجزا اتفاق میافتد و مخلوق توحیدی متولد میشود / این علم آفرینش است که تکوینی است / در علم تشریعی دین که همان شریعت دین است انسان از روی دانایی و تحقیق و بدون جبر با انتخاب احکام و قوانین شریعت دین صلح و همزیستی و حیات سالم را با پیروی از علم بروز شریعت دین انتخاب میکند تا در مسیر دین قرار گیرد /
مخلوق حاصل وحدت اجزای خود است این فصل مشترک همه مخلوقات هستی است / و ثمره وحدت اجزا در مخلوق توحید است / و توحید مخلوق اقرار بر یگانگی خالق است / بنابراین مخلوقات محصول وحدت اجزای خودند که اقرار بر یگانگی خالق دارند / خالق مطلق است یعنی کامل است در همه صفات و کمالات لذا بی نیاز است/ بنابراین خالق نیازی به خلقت نداشت بلکه خلقت تجلی و بروز صفات و کمالات مطلقیت اوست / در بسم الله نور - نور تجلی و بروز صفات و کمالات خالق مطلق در مرتبه نسبی است که موجودیت مخلوق را سبب است / لذا مخلوق تجلی صفات و کمالات خالق مطلق است / اتم حاصل وحدت اجزای الکترون پروتون و نوترون و ذرات زیر اتمی آنست و بدون این وحدت اتمی وجود ندارد لذا ثمره وحدت این اجزای توحید است که اقرار بر یکانگی خالق دارد / بوجود آمدن اتم از این وحدت اجزای و توحید آن در مرتبه نسبی از تجلی و بروز صفات و کمالات خالق مطلق است / همانطور که نور افشانی خورشید حاصل بروز و تجلی صفت خورشید است برای شناخت خورشید نه نیاز خورشید به نور - خلقت هم حاصل تجلی صفات و کمالات حق است برای شناخت حق نه نیاز او به مخلوق/
خداوند موجود است و وجود دارد اما از جنس پدیده های هستی نیست / پدیده های هستی موجودند و نسبی اند لذا آفریننده ای دارند / خداوند هم موجود است اما مطلق است و مطلق آفریننده ندارد چرا که احد است و همانندی ندارد /بنابراین هر پدیده ای آفریننده ای دارد / لذا اینکه گفته شود هر موجودی آفریننده ای دارد و آفریننده خدا کیست جمله ای نادرست است چرا که موجود دوگونه است یا نسبی است که شامل پدیده های هستی میشود و آفریننده ای دارد و یا مطلق و احد است که خالق پدیده های هستی است/
دین علم آفرینش هستی است یعنی هر پدیده ای دین دارد و از دین بوجود آمده است / لذا دین علم آفرینش است / هیچ انسانی علم آفرینش را نمیداند و در واقع خداوند هرگز علم آفرینش یا دین را به بشری آموزش و تعلیم نداده است بلکه شریعت یا قوانین و احکام دین را برای رسیدن به دین در مسیر تکاملی انسان به او یاد داد / دین سیستمی است که هستی را بنا نموده است و علم مطلق آن نزد خالق است انسان با فراگیری شریعت دین مسیر رسیدن به علم آفرینش را میابد که تدریجی است /لذا خالق دین یا علم آفرینش را به بشر نیاموخت بلکه یافتن علوم هستی با خود بشر است / دین علم است و علم دین دارد / خود علم از دین بوجود آمده است/ و شناخت دین از علم میگذرد/هر قانونی که حق است علم است / لذا هر قانون علمی در هر زمینه ای دین دارد / شریعت دین یا احکام دین حق اند لذا علمی اند و از علم پیروی میکنند این احکام دین قابلیت بروز شدن دارند چرا که علم تکاملی است / در واقع شناخت شریعت دین این را میرساند که سعادت بشر در پیروی از علم است ( آیه 36 سوره اسرا ) / و این استارت شناخت همه علوم است / لذا بشر همواره بدنبال علم آفرینش است و این مسیر تکاملی را طی میکند / نتیجه اینکه خالق هستی به بشر شریعت دین را آموخت تا مسیر رسیدن به دین یا علم آفرینش را تکاملی طی کند /
در آیات 21 و 22 و 23 سوره فصلت میفرماید گوشها و چشم ها و پوست هایتان در قیامت بر ضد شما شهادت میدهند / این آیات به آشکار بیان میکنند که انسان مالک گوش ها و چشم ها و پوست خود نیست و هرگونه ستمی بر آنان در روز قیامت انسان را پاسخگو خواهد کرد / لذا افرادی که پوست خود را خالکوبی میکنند ستم بر پوست خود میکنند و در روز قیامت باید پاسخگوی این رفتار خود باشند / برخی شعار میدهند که بدن من مال خودم است و هرگونه بخواهم بر بدن رفتار میکنم و پوشش نگاه نگه نمیدارم یا پوشش عورت رعایت نمیکنم یا پوشش حرامات را نگه نمیدارم یا پوشش سینه و گردن در بانوان را رعایت نمیکنند / رعایت نکردن این پوشش ها موجب پاسخگوی کردن انسان پس از مرگ خواهد شد و اعضای بدن بر ضد خودمان گواهی خواهند داد / بنابراین جمله بدن خودم هست و هر طور بخواهم رفتار میکنم ستم بر بدن است و سخن کاملا باطلی است/ لذا انسان به هیچ عنوان مالک بر بدن و اندام های خود نیست و رعایت دوری اندام های بدن که در اختیار انسان است از حرامات ضروری است / مالکیت هستی از آن خالق یکتاست و بدن و اندام های انسان نیز در مالکیت خالق است نه انسان/