دین علم آفرینش است که اصول آن توحید بعثت امامت عدالت و معاد میباشد

دین علم آفرینش است که اصول آن توحید بعثت امامت عدالت و معاد میباشد

تنها از علم پیروی کنید ( آیه 36 سوره اسرا)/ عقاید حق و باطل دارد اما علم حق است/ تفتیش عقاید ممنوع است جمله ای باطل است بلکه تفتیش علم ممنوع است/ فرقه ها منشعب از عقایدند نه علم
دین علم آفرینش است که اصول آن توحید بعثت امامت عدالت و معاد میباشد

دین علم آفرینش است که اصول آن توحید بعثت امامت عدالت و معاد میباشد

تنها از علم پیروی کنید ( آیه 36 سوره اسرا)/ عقاید حق و باطل دارد اما علم حق است/ تفتیش عقاید ممنوع است جمله ای باطل است بلکه تفتیش علم ممنوع است/ فرقه ها منشعب از عقایدند نه علم

چرا شکنجه و آزار بدنی حرام است

بدن انسان سلول به سلولش توحیدی اند یعنی اجزای درونی سلولی وحدت دارند و ثمره این وحدت توحید است/ سلولی که توحیددارد ستایش میکند خالق یکتا را و حق حیات دارد / شکنجه بدنی و آزار های بدنی یک انسان شکنجه و آزار سلولهاست که توحیدی اند/ سلول های بدن انسان توحید دارند لذا بدن که متشکل از سلولهاست نیز توحیدیست/ سلول های عصبی خود نیز توحیدی اند که پیام درد سلولی را به مغز مخابره میکنند/ لذا فردی که انسانی را شکنجه میدهد در واقع بدن و سلول های او را شکنجه میدهد که توحید دارند و خالق را ستایش میکنند/ و هر عاملی که صلح و حیات سالم سلولی را بهم بزند حرام است/ شکنجه بدنی انسان صلح و حیات سالم سلولی را از بین میبرد و نابودی سهوی و عمدی توحید سلولی که منجر به سلب حق حیات سلول است حرام است/ شکنجه سلب حق حیات سلول های محل شکنجه است و سلب حق حیات سهوی و عمدی سلب اجباری توحید است و این حرام است/ نه خود انسان مالکیتی بر بدن خود دارد و نه دیگری/ شکنجه گران باید بدانند که انجام این عمل ضمان های سنگینی دارد که پاسخ به آن غیر ممکن است/هیچ فردی حق ندارد سهوا و عمدا با شکنجه بدنی دیکری به مقصد خود برسد/ هر گناهی مجازاتی معین دارد اما شکنجه مجازات گناه نیست/

انجام ضروریات شریعت دین با حفظ حق حیات پدیده های هستی ممکن است

هر پدیده ای در هستی که موجود شده و میشود ابتدا اجزای درونیش توحیدی میشودیعنی وحدت اجزای درونی رخ میدهد  این شرط لازم است و بدون آن موجودیتی نیست/ گسست و شکافت در وحدت درونی اجزای پدیده ها موجب ویرانی و انهدام آن میگردد/ که گاه این گسست و ویرانی ابعاد ویرانگری را موجب است مانند بمب اتمی /هر عملی که انسان فاعل آن باشد که موجب گسست و ویرانی پدیده های موجود در هستی برای نیات باطل باشد حرام تلقی میشود / انسان حق ندارد که به عمد وحدت اجزای درونی  پدیده های هستی را برای رسیدن به مقاصد باطل بر هم زند/ فردی که سیگار میکشد به عمد سلول های ریه خود را نابود میکند و حق حیات آن سلولها را از بین میبرد و ضامن آن سلولهاست / انسان حق ندارد حق حیات یک سلول را هم بگیرد / سلول های بدن انسان امانت انسانند و انسان مالکیتی بر آنان ندارد / سلول های بدن انسان موجودیتی تکوینی دارند یعنی ابتدا به وحدت اجزای درونی رسیدند و سپس حق حیات یافتند و موجودیت پیدا کردند لذا توحیدی اند و پدیده ای که توحیدی شد اقرار بر یگانگی خالق دارد/ حال سلولی که توحید دارد و انسانی که آنرا عمدا نابود میکند و حق حیات سالم را از او میگیرد به نماز و ضروریات شریعت دین مبادرت میکند و تصور میکند که هم میتواند حق حیاتی را عمدا بگیرد و هم ضروریات شریعت دین را مجری باشد و این تصوری باطل است/ انجام ضروریات شریعت دین همراه با  نابود کردن  حق حیات سلولی و پدیده های هستی که توحیدی اند عملی بیفایده است که هیچ سودی ندارد که موجب ضمان است / انسانی که سیگار میکشد و ضروریات شریعت دین را مجری هم هست چنین است/ تخریب محیط زیست انسانی حیوانی و گیاهی - گرفتن عمدی و سهوی حق حیات پدیده های هستی  و سپس به نماز ایستادن و ضروریات شریعت دین را انجام دادن- توحید و اقرار به یگانگی خالق یکتا نیست/ نمیتوان توحید پدیده ای را سهوا و عمدا از بین برد و خود اظهار توحید کرد /

درباره دیانت بهایی

بهائیان در پیروی از بهاالله عقیده دارند که محمد ص خاتم النبیین است نه خاتم  رسالت و دیانت بهایی را ادامه رسالت میدانند که شریعت جدید دارد/ پیامبران الهی یا رسالتی داشتند وحامل شریعت زمانه بودند و نبی پس از آنها می آمده که مروج آن شریعت بودند یا هم رسالت داشته و حامل شریعت زمانه خود بوده و هم نبی بودند مانند محمد ص / اما در مورد دیانت بهایی باید گفت که اولا دین واحد است و مبدع آن خالق است بنابراین چیزی بنام دین موسی دین عیسی دین محمد و دیانت بهایی مطلقا نداریم و موسی و عیسی و محمد ص حامل شریعت زمانه بودند نه دین پس اینکه تصور شود که بهاالله دین جدیدی آورده است باطل است / دوما اگر بهاالله حامل شریعت زمانه بوده نبی او کدام پیامبر بوده است؟/ با توجه به این که خاتم النبیین محمد ص بوده  بهاالله نه خود نبی شریعت خود است و نه نبی پس از او برای ترویج شریعتش آمده است/لذا دیانت بهایی به دو دلیل ذکر شده باطل است /

همه پدیده های هستی توحیدی اند حتی ابلیس

هر پدیده ای که موجود است توحیدی است انسان حیوانات گیاهان جامدات مایعات گازها اتم ها علوم کهکشانها دنیای کوانتومی دتیای برزخی فرشتگان جهنم بهشت ابلیس روح جن و سایه ها و هر آنچه که در عوالم موجود شده است و میشود توحیدی است/ تا پدیده ای توحیدی نشود موجود نمیشود/ موجود شدن تکوینی است و تکوین جز با توحیدی شدن میسر نمیشود / و توحیدی شدن موجود وحدت مجموعه اجزاست / ابلیس وجودش توحیدی است یعنی اجزای وجودیش وحدت یافتند و موجودیت پیدا کرده است این وحدت اجزای او توحید است/ اما به دلیل اختیار و عقلی که دارد در روابطش با انسان شرارت را انتخاب کرده است / لذا رفتار و پندار و کردارش غیر توحیدی است/ انسانها هم میتوانند همینگونه باشند / انسان بدن و جسمی توحیدی دارد یعنی جسمش از وحدت اجزا موجود شده است و توحیدی است اما اگر در روابطش با سایر انسانها شرارت کند این رفتار و پندار و کردار های او غیر توحیدی میشود / حکومت علم است پس این علم توحیدی است/ اقتصاد در حکومت علم است پس توحیدی است/ سیاست علم است پس توحیدی است/ اما حکومت و اقتصاد و سیاست وقتی در جهت شرارت قرار گیرد غیر توحیدی میشود و انسان با اختیار میتواند بدین سوی رود/ وظیفه حاکمان ایجاد صلح و حیات سالم برای مردم است و این ممکن نمیشود جز با اجرای سیاست و حکومت و اقتصاد توحیدی / سیاست و اقتصاد و حکومتی که توحیدی شد حیات سالم با صلح حاکم میشود / در کشوری که معیشت ناسالم و اقتصاد ناسالم وجود دارد دین تشریعی هم وجود ندارد / انسان دین تکوینی دارد اما برای ادامه حیات سالم با صلح نیاز به دین تشریعی هم دارد و دین تشریعی مشروط بر حکومتی توحیدی سیاست توحیدی و اقتصاد توحیدی است/ تصور اینکه ضروریات شریعت دین را مجری باشیم اما معیشتی ناسالم داشته باشیم و اقتصادی  غیر توحیدی همان حق نشان دادن باطل است که ابلیس در پس آنست/ 

اسلام و دین تشریعی منهای اقتصاد سالم اسلام و دین ابلیس ساخته است

همه پدیده های هستی برای موجود بودن باید توحیدی باشند این جزو لاینفک پدیده هاست / اقتصاد علم است و علم پدیده لذا هر علمی برای بودن در هستی ابتدا توحیدی شده است وگرنه وجود نداشت/ هستی برای بودن توحیدی شد / انسان تمایل دارد از علم پیروی کند تا حیاتش سالم گردد/ یکی از ارکان حیات سالم داشتن اقتصاد سالم داشتن است / هیچ کس نمیتواند ادعا کند که حیات سالمی در اقتصادی ناسالم دارد / بنابراین دین تشریعی داشتن یا اسلام تشریعی داشتن در گرو اقتصاد سالم است / اسلام تشریعی منهای اقتصادسالم سخن پوچیست و گمراهیست/ مومن مسلمانی که در یک اقتصاد ناسالم زندگی میکند در واقع به حیات ناسالم دامن میزند و این زندگی نیست بلکه سرانجامی تاریک دارد/ پیروان محمد ص بدانند که مومن مسلمان بودن به نماز خواندن و روزه گرفتن و ..... تنها نیست بلکه اگر معیشت ناسالم بود حیات ناسالم است و در حیات ناسالم نماز و روزه و ..... چه سودی دارد ؟ / دین و اسلام همه ابعاد حیات را سالم بوجود آورد حال اگر انسان در تشریع آن یکی یا چند مورد از حیات را ناسالم کرد همه را ناسالم میکند / اسلام و دین تشریعی منهای اقتصاد سالم  اسلام و دین تشریعی ابلیس ساخته است/

دین واحد است / دین موسی و دین عیسی و دین محمد و دین بودا نداریم / ادیان کلمه ای نادرست است

دین سامانه و سیستم هستی ساز است / همه پدیده های هستی از دین بوجود آمدند لذا دین در هستی عام است و دارای اصول / اصول دین توحید بعثت امامت عدالت و معاد است که در همه پدیده های هستی وجود دارد / بنابراین دین واحد است و چیزی بنام ادیان نداریم/ اگر چیزی را برابر دین بنامیم باید دارای دو ویژگی بنیادی باشد اول اینکه عام باشد در هستی و دوم اصول داشته باشد و اگر یکی از ایندو را نداشته باشد دین نیست/ بنابراین نمیتوانیم بگوییم دین بودا یا دین موسی یا دین عیسی یا دین محمد / مبدع دین تنها خالق است و لاغیر/ در آیه 30 سوره روم به این  موضوع مهم اشاره شده که انسان و همه پدیده های هستی از دین که از فطرت خالق است آفریده شده اند/ پیامبران آورنده شریعت و مبلغ آن بوده اند نمیتوان گفت دین موسی یا دین عیسی یا دین محمد / همه پیامبران دین واحدی داشتند و آن پیروی از صلح و حیات سالم بوده است چرا که پیروی از صلح و حیات سالم فرمان خدا و تسلیم به اوست و این همان اسلام تشریعی است / نه موسی دینی آورد نه عیسی و نه محمد ص و نه بودا / هم موسی و هم عیسی و هم محمد و هم بودا از دین بوجود آمدند / هستی از دین پدید آمده است / چرا؟/ چون همه پدیده های هستی برای وجود داشتن ابتدا باید به وحدت اجزای درونی برسند و لازمه وحدت درونی اجزا اینست که بین اجزای درونی پدیده ها صلح همزیستی و حیات سالم ایجاد گردد وفتی چنین اتفاقی افتاد وحدت اجزای درونی رخ میدهد ثمره این وحدت درونی توحید است و با توحیدی شدن پدیده موجود میگردد/ این اساس و بنیاد موجود شدن است / فرآبند توحیدی شدن پدیده های هستی را برای موجود شدن دین تکوینی پدیده ها میگویند / 

بیگ بنگ یا مهبانگ هم توحیدی بود

بنا بر نظریه غالب هستی از بیگ بنگی بزرگی آغاز شد / این مدل توصیف می‌کند که چگونه جهان از یک وضعیت نخستین با دما و چگالی بسیار زیاد در گذر زمان انبساط یافته‌است/ بنابراین یک دوره فرگشتی را میتوان مشاهده کرد از ابتدایی ترین لحظه هستی تا کنون / آن ذره نخستین در فرآیند بیگ بنگ ذره ای بوده از وحدت اجزایی خود یعنی ذره ای با جرم فراوان و چگالی زیاد و دمای بالا که هر یک دارای وحدت اجزایی خود است/ لذا ذره نخستین در طی فرآیند وحدت اجزای برای پدید آمدن و شروع فرآیند های بعدی به توحید رسیده است / بدون به توحید رسیدن آن ذره نخستین امکان وجود آن ذره نخستین نبوده است / لذا با توحیدی شدن آن ذره نخستین فرآیند بیگ بنگ آغاز گردید/ در طی وحدت اجزای آن ذره نخستین اجزای آن ذره به صلح درونی همزیستی درونی و حیات سالم درونی رسیده اند و بدین صورت آن ذره پدیدار گردید/ و رسیدن هر موجودی به صلح درونی همزیستی درونی و حیات سالم درونی رسیدن به وحدت و توحید درونی که اقرار آن موجود به یگانگی خالق است میباشد / این فرآیند سیر تکوینی بوجود آمدن آن ذره نخستین قبل از بیگ بنگ بوده است / هر موجودی هنگامیکه در فرآیند وحدت اجزا به صلح درونی همزیستی درونی و حیات سالم درونی در گذر زمان میرسد پدید میاید چرا که وحدت اجزای درونی با صلح درونی همزیستی درونی و حیات سالم درونی اسلام است/ لذا هر موجودی هنگامی پدید میاید که اسلام در آن تکوین گردد/ این فرآیند پدید آمدن موجود را دین یا اسلام تکوینی در موجود میگویند / همه پدیده های هستی با رسیدن به دین و اسلام درونی بوجود آمدند بنابراین همه پدیده های هستی اسلام و دین تکوینی دارند / ذره نخستین قبل از بیگ بنگ هم از همین مدل پیروی کرده است و پس از اسلام تکوینی آوردن پدید آمد و سپس بیگ بنگ آغاز گردید/ لذا به این واقعیت میرسیم که هستی از توحیدی شدن اجزای خود آغاز شد و اسلام و دین در ذره نخستین بوده تا آن ذره فرآیند های بعدی را آغاز کند/

فرگشت توحیدی است

فرگشت بدان معناست که تمام جانداران با همهٔ تنوعی که دارند، از نیایی مشترک که حدود ۳٫۵ تا ۳٫۸ میلیارد سال پیش می‌زیسته، پدیدار گشته‌اند / بفرض صحیح بودن این معنا آن نیایی مشترک که همه جانداران از آن شامل شده اند موجودیست که دارای وحدت اجزاست که ثمره این وحدت اجزای توحید است که اقرار به یگانگی خالقی توانمند دارد / لذا فرگشت خود توحیدی است / هیچ مخلوقی وجود ندارد که وحدت اجزای نداشته باشد و توحیدی نباشد / اگر باورمندان به فرگشت در طبیعت بر این باورند که فرگشت طبیعی جانداران نفی خالق است سخت در اشتباهند چرا که آن نیایی که همه جانداران از آن بوجود آمدند در طی میلیارد ها سال - خود اجزایی دارد که اجزای آن وحدت پیدا کردند تا موجود شود لذا وحدت اجزای آن نیایی مشترک خود توحید آن نیایی است و توحید آن نیز اقرار بر یگانگی خالق احد است / 

توحیدی شدن مخلوق برای موجود شدن با بعثت درونی امامت درونی عدالت درونی و معاد درونی اجزای درونی آن ممکن است

مخلوق حاصل وحدت اجزای درونیش است که ثمره آن توحیدی شدن مخلوق است/ با توحیدی شدن  اجزای مخلوق - مخلوق پدید میاید/ برای وحدت اجزای درونی مخلوق حرکت بسوی توحیدی شدن مخلوق لازم است / یعنی اجزای درونی مخلوق تا به صلح درونی و همزیستی درونی و حیات سالم درونی نرسند مخلوق پدید نمیاید / حرکت اجزای درونی مخلوق بسوی صلح درونی همزیستی درونی و حیات سالم درونی موجب پدید آمدن توحید درونی بین اجزای درونی شده و مخلوق پدید میاید / و این نظم درونی تنها با حرکت اجزای برای صلح درونی همزیستی درونی و حیات سالم درونی میسر است / بنابراین بعثت درونی اجزای یک مخلوق یعنی حرکت بسوی یک نظم و ترتیب درونی اجزای آن مخلوق/ و بدون این نظم درونی که عامل آن حرکت اجزاست پدید آمدن مخلوق محال است/ پس حرکت عامل نظم درونی اجزای درونی مخلوق است برای موجود شدن / حرکت اجزای درونی برای وحدت درونی جز با بعثت درونی اجزا یا نظم و ترتیب یافتن درونی و امامت درونی اجزا یا رهبری واحد درونی اجزا و عدالت درونی اجزا یا تعادل و توازون درونی اجزا و معاد درونی یا هدف تکاملی اجزا آن ناممکن است/  و برای این وحدت لازم است اجزای درونی  حرکت بسوی نظم درونی رهبری واحد درونی تعادل درونی و معاد درونی نمایند تا مخلوق پدید آید/ این حرکت درونی برای وحدت اجزای درونی صلح درونی همزیستی درونی و حیات سالم درونی را بین اجزای موجب است اینجاست که مخلوق پدیدار میشود / بنابراین برای وحدت اجزای یک مخلوق حرکت اجزای درونی برای صلح درونی همزیستی درونی و حیات سالم درونی لازم است / 

توحیدی بودن مخلوق رکن وجود مخلوق است /

هیچ مخلوقی را نمیتوان نام برد که وجودش از وحدت اجزا یش نباشد / اگر وحدت اجزا نبود مخلوقی هم نبود/ این مهم رکن اساسی و بنیادی در پیدایش مخلوقات هستی است / اتم و ذرات بنیادی حیات وحدت اجزای دارند / نمیتوان چیزی جز این تصور کرد/ و ثمره وحدت اجزای مخلوقات توحید است / وقتی در بین  اجزای مخلوق صلح و همزیستی و حیات سالم پدید میاید وحدت رخ میدهد و ثمره این وحدت اجزای توحید است که  مخلوق را متولد میکند / این سیرتکوینی خلق مخلوق است/ برای همین توحید فونداسیون خلقت است/ توحیدی بودن مخلوق تجلی  و بروز صفت خالق است برای شناخت خالق نه نیاز او به مخلوق/ و این فهم بنیادی از خلقت است/ نور خورشید تجلی صفت خورشید است برای شناخت خورشید نه نیاز خورشید به نور/ دین علم آفرینش است و علم آفرینش فهم توحیدی بودن آفرینش است / برای فهم دین  میباید به فهم توحیدی بودن آفرینش دست یافت / اگر به فهم بنیادی  توحیدی بودن آفرینش برسیم به فهم دین رسیدیم / برای رسیدن به فهم توحیدی بودن آفرینش میباید به فهم بعثت امامت عدالت و معاد برسیم/ توحیدی بودن مخلوق فونداسیون خلقت و بعثت امامت عدالت و معاد مخلوق ستون های قرار گرفته بر فونداسیون توحیدند/ وقتی بعثت یا نظم درونی و امامت یا رهبری درونی و عدالت یا تعادل و توازون درونی و معاد یا هدف تکاملی نهایی درونی اجزای مخلوق برای صلح و همزیستی و حیات سالم درونی شکل میگیرد وحدت اجزای درونی رخ میدهد و توحید اجزا اتفاق میافتد و مخلوق توحیدی متولد میشود / این علم آفرینش است که تکوینی است / در علم تشریعی دین که همان شریعت دین است انسان از روی دانایی و تحقیق و بدون جبر با انتخاب احکام و قوانین شریعت دین صلح و همزیستی و حیات سالم را با پیروی از علم بروز شریعت دین انتخاب میکند تا در مسیر دین قرار گیرد /

مخلوق تجلی کمالات خالق است

مخلوق حاصل وحدت اجزای خود است این فصل مشترک همه مخلوقات هستی است / و ثمره وحدت اجزا در مخلوق توحید است / و توحید مخلوق اقرار بر یگانگی خالق است / بنابراین مخلوقات محصول وحدت اجزای خودند که اقرار بر یگانگی خالق دارند / خالق مطلق است یعنی کامل است در همه صفات و کمالات لذا بی نیاز است/ بنابراین خالق نیازی به خلقت نداشت بلکه خلقت تجلی و بروز صفات و کمالات مطلقیت اوست / در بسم الله نور - نور تجلی  و بروز صفات و کمالات خالق مطلق در مرتبه نسبی است که موجودیت مخلوق را سبب است / لذا مخلوق تجلی صفات و کمالات خالق مطلق است / اتم حاصل وحدت اجزای الکترون پروتون و نوترون و ذرات زیر اتمی آنست و بدون این وحدت اتمی وجود ندارد لذا ثمره وحدت این اجزای توحید است که اقرار بر یکانگی خالق دارد / بوجود آمدن اتم از این وحدت اجزای و توحید آن در مرتبه نسبی  از تجلی  و بروز صفات و کمالات خالق مطلق است / همانطور که نور افشانی خورشید حاصل بروز و تجلی صفت خورشید است برای شناخت خورشید نه نیاز خورشید به نور - خلقت هم حاصل تجلی صفات و کمالات حق است برای شناخت حق نه نیاز او به مخلوق/

هر پدیده ای آفریننده ای دارد یا هر موجودی آفریننده ای دارد؟

خداوند موجود است و وجود دارد اما از جنس پدیده های هستی نیست / پدیده های هستی موجودند و نسبی اند لذا آفریننده ای دارند /  خداوند هم موجود است اما مطلق است و مطلق آفریننده ندارد  چرا که  احد است و همانندی ندارد /بنابراین هر پدیده ای آفریننده ای دارد / لذا اینکه گفته شود هر موجودی آفریننده ای دارد و آفریننده خدا کیست جمله ای نادرست است چرا که موجود دوگونه است یا نسبی است که شامل پدیده های هستی میشود و آفریننده ای دارد و یا مطلق و احد است که خالق پدیده های هستی است/

خداوند دین را به بشر تعلیم داد یا شریعت دین را ؟

دین علم آفرینش هستی است یعنی هر پدیده ای دین دارد و از دین بوجود آمده است / لذا دین علم آفرینش است / هیچ انسانی علم آفرینش را نمیداند و در واقع خداوند هرگز علم آفرینش  یا دین را به بشری آموزش و تعلیم نداده است بلکه شریعت یا قوانین و احکام دین را برای رسیدن به دین در مسیر تکاملی انسان به او یاد داد / دین سیستمی است که هستی را بنا نموده است و علم مطلق آن نزد خالق است انسان با فراگیری شریعت دین مسیر رسیدن به علم آفرینش را میابد که تدریجی است /لذا خالق دین یا علم آفرینش را به بشر نیاموخت بلکه یافتن علوم هستی با خود بشر است / دین علم است و علم دین دارد / خود علم از دین بوجود آمده است/ و شناخت دین از علم میگذرد/هر قانونی که حق است  علم است / لذا هر قانون علمی در هر زمینه ای دین دارد / شریعت دین یا احکام دین حق اند لذا علمی اند و از علم  پیروی میکنند این احکام دین قابلیت بروز شدن دارند چرا که علم تکاملی است / در واقع شناخت شریعت دین این را میرساند که سعادت بشر در پیروی از علم است ( آیه 36 سوره اسرا ) / و این استارت شناخت همه علوم است / لذا بشر همواره بدنبال علم آفرینش است و این مسیر تکاملی را طی میکند / نتیجه اینکه خالق هستی  به بشر شریعت دین را آموخت تا مسیر رسیدن به دین یا علم آفرینش را تکاملی طی کند /

آیا انسان مالک بدن خود است که هر بلایی بسر بدن خود آورد؟

در آیات 21 و 22 و 23 سوره فصلت میفرماید گوشها و چشم ها و پوست هایتان در قیامت بر ضد شما شهادت میدهند / این آیات به آشکار بیان میکنند که انسان مالک گوش ها و چشم ها و پوست خود نیست و هرگونه ستمی بر آنان در روز قیامت انسان را پاسخگو خواهد کرد / لذا افرادی که پوست خود را خالکوبی میکنند ستم بر پوست خود میکنند و در روز قیامت باید پاسخگوی این رفتار خود باشند / برخی شعار میدهند که بدن من مال خودم است و هرگونه بخواهم بر بدن رفتار میکنم و  پوشش نگاه نگه نمیدارم  یا پوشش عورت رعایت نمیکنم یا پوشش حرامات را نگه نمیدارم یا پوشش سینه و گردن در بانوان را رعایت نمیکنند / رعایت نکردن این پوشش ها موجب پاسخگوی کردن انسان پس از مرگ خواهد شد و اعضای بدن بر ضد خودمان گواهی خواهند داد / بنابراین جمله بدن خودم هست و هر طور بخواهم رفتار میکنم ستم بر بدن است و سخن کاملا باطلی است/ لذا انسان به هیچ عنوان مالک بر بدن و اندام های خود نیست و رعایت دوری اندام های بدن که در اختیار انسان است از حرامات ضروری است / مالکیت هستی از آن خالق یکتاست و بدن و اندام های انسان نیز در مالکیت خالق است نه انسان/